فقط رئال مادرید

مرجع خبری رئال مادرید : نمسیو ، یکی از هواداران خوش ذوق رئال مادرید ، با لحن طنز آلود در صفحه توئیترش ، مسئله چهره ای که مطبوعات کاتالونیا و مادرید به گواردیولا و مورینیو ، مربیان رئال و بارسا ساخته اند ، را مورد سخره قرار داده است .

یک روز از زندگی خوزه مورینیو
5:30 : با شماره ناشناس به خانه پدرو لئون زنگ می زند تا او را از خواب بپراند .
7:00 : صبحانه مختصری می خورد و نرمش های مختصری انجام می دهد تا این تکنیک که چطور یک پایش را بالای دیگری بگذارد را تقویت کند .
8:30 : با شهردار محله اش دیدار می کند تا از او بخواهد که دیواره های فعلی را کنار بیاندازد و جایش را با نمونه پرتغالی که خورخه مندس پیشنهاد داده ، پر کند .
9:15 : به والدبباس می رود . دنبال دو پسر بچه می کند اما یک پیرزن فرار می کند . به خود قول می دهد که فردا بتواند جفتشان را بگیرد .
10:00 : از طریق یک لوح قدیمی با ارواح هیتلر ، بن لادن و گاو نری که مانولته را کشت ، دیدار می کند تا با هم تجربیات جدید را سهیم باشند .
12:00 : جلسات تمرینی با حضور پسرش آغاز می شود . در طول 15 دقیقه ی آغازین که مطبوعات حق دیدن تمرینات را دارند ، انتظار دارد که بازیکنانش لبخند بزنند .
12:15 : بستن درهای تمرینات شامل یک آتش بازی واقعی است . دقایق آخر به این اختصاص داده می شود که بازیکنان یاد بگیرند که چطور جنگ ها را شروع کنند .
13:30 : بازیکنان در حالی به رختکن می روند که هزار بار با هم می گویند :" مورینیو ، بهترین است ، مورینیو تنها کسی است که ما را دوست دارد ."
14:00 : پلیس ، یک تماس ناشناس دریافت می کند که به آنها می گوید که پدرو لئون خیلی خطرناک است چرا که یک موادفروش قهار است .
14:15 : ناهار مختصر را صرف می کند .
14:30 : جلسه تمرینی ویدئویی برگزار می شود . موضوع امروز :"یادگیری نحوه شکنجه زندانیان ابو غریب " یا "در گوانتامو چطور با خبرنگاران رفتار کنیم "
17:00 : در راه خانه ، پلیس راهنمایی و رانندگی او را متوقف و جریمه می کند . فریاد می زند که فقط با مدیرشان صحبت می کند ، نه مامور ها .
18:00 : پس از سیلی زدن به پسرش به این خاطر که به دوستش ، خورخه به جای پدرش توجه کرده است ، تصمیم می گیرد که برای خرید به هیپرکور برود .
18:15 : روی زانوهای در راهرویی در هیپرکور می نشیند و شروه به فریاد و گری مه می کند چرا که ردبولز های که با طعم میوه محبوبش باشند ، تمام شده اند .
18:55 : هیپرکور را ترک می کند . پول خریدها را با کارت اعتباری که از پدرو لئون دزدیده است ، می پردازد .
20:00 : با همسرش ، درگیری شدیدی پیدا می کند چرا که می فهمد پسرش ، بدون اجازه او شام خورده است .
21:00 : به فلورنتینو زنگ می زند تا سفارشات را برای فردا بدهد و انتظار دهد که نام برنابئو به "مورینیوی کبیر " تغییر پیدا کند .
22:30 : در حال خواندن کتاب " قصاب میلوائوکی ، یک قهرمان سوء تفاهمی " به تخت خواب می رود .
02:30 : با یک شماره ناشناس به همسر پدرو لئون زنگ می زند و وانمود می کند که یکی از معشوقه های شوهرش است .

یک روز از زندگی پپ گواردیولا
06:00 : مثل هر روز صبح ، یک فرشته روی پنجره اش حاضر می شود تا با خواندن سرود “Muntanyes regalade " (یک ترانه محلی کاتالانی) ، همان طور که پپ به او یاد داده ، بیدارش کند .
6:15 : پپ که با فکر مردم بیچاره و فقیر خوابیده است ، بلند می شود و عکسهای گامبر ، کرویف و کاسانوا را بوسه می زند .
07:00 : صبحانه را برای خانواده اش و پرورشگاه ال راوال با محصولاتی که در باغچه خانه اش پرورش داده است ، آماده می کند .
07:45 : در حالی که حرکات پرشی را انجام می دهد ، یک گربه را از روی درخت نجات می کند و به یک شهروند سالخورده کمک می کند که از خیابان رد شود ، در حالی که گلها را هم آبیاری می کند .
08:30 : پس از دوش گرفتن ، دخترانش را (ماسکه و کیتا نه ، بقیه) به مدرسه می برد .
09:30 : در راه خانه به دالای لاما زنگ می زند تا با هم به طور روزانه صحبت کنند . سپس ، ویترین خود را تمیز می کند .
11:45 : راهی تمرینات می شود . می تواند با راننده شخصی خود برود اما آن قدر متواضع است که می خواهد با ماشینی مثل تمام افراد دیگر برود .
12:00 : در باجه خودپرداز توقف می کند تا پول بگیرد و می بیند که دزد به بانک زده است . با سارق صحبت می کند و به او توصیه می کند که قید این کار را بزند و در سابادی ، حساب باز کند (بانکی که پپ ، تبلیغش را می کند) .
12:30 : تمرین با خوبی و خوشی برگزار می شود . خانواده های بازیکنان و خبرنگاران ، سکوها را پر کرده اند .
13:45 : وقتی تمرین تمام می شود ، یک پماد چشم به عنوان هدیه به تیتو ویلانوا می دهد و خودش هم شخصا بخیه می زند . خبرنگاران او را به طور احساسی تشویق می کنند .
14:30 : زمان ناهار است که کل بارسلونا و کارمندانش و بازیکنان ، دعوت هستند . پپ خودش ، غذا درست می کند و استکان ها را پر می کند .
16:00 : به بوسکتز پیشنهاد می دهد تا به مقر نژاد پرست ها برود و مسی را هم در راه خانه اش به گفتار درمانی می برد .
16:45 : از ترافیک استفاده می کند تا جدول حل کند و با خود اپرایی با اشعار ماندلستام که شخصا ترجمه کرده را زمزمه می کند .
18:00 : می فهمد که تنها برنده  لوتاری میلیون یورویی است و تصمیم می گیرد که 160 میلیون یورویی که برده را  تقدیم سازمان خیریه NGO کند .
18:15 : پس از کمک به دخترانش (باز هم ماسکه و کیتا نه ، بفیه) تا تکالیف درسی خود را حل کنند ، به لانه سگ خود می برود تا به حیواناتش سر بزند .
21:00 : خانواده با هم شام می خورند که مثل همیشه ، مهاجران غیر قانونی هم دعوت هستند . به آنها کمک می کند تا بتوانند کار قانونی پیدا کنند .
22:15 : به آنتونیو میرو (یک طراح مد اسپانیایی) ایمیل می فرستد با این مضمون که طرح بهار - تابستان بعدی خود برای رانندگان اتوبوس را مشخص کند .
22:30 : با اوباما ، مرکل و جرج سوروس ، ویدئو کنفرانس برگزار می کند تا در مورد بحران ، به آنها توصیه هایی داشته باشد .
23:55 : به بتکاوه می رود تا ببیند که آیا مردم فقیر شهر نیازی به کمک دارند یا نه چرا که به قول خودش ، شیاطین هیچ وقت استراحت نمی کنند .



[ دوشنبه 90/6/21 ] [ 12:12 عصر ] [ مصطفی ملک ]
امکانات وب


بازدید امروز: 105
بازدید دیروز: 167
کل بازدیدها: 595796